آزمایش عشق
part18
فردا صبح با چشمایی که دورشون از کم خوابی کبود شده بود جوری که هر کی میدید فکر میکرد کتک خوردم... از خواب بلند شدم ..
دیشب برخلاف چند شب پیش اصلا خوب نخوابیده بودم برای همین درست مثل روحای سرگردون بودم ...
رفتم سمت یخچال و یکدونه بیسکویت برداشتم و لباس کردم تا برم سر کار ...
خدا رو شکر لارا خواب بود و از این بابت خوشحال بودم که قیافه روح مانند. منو ندیده ...
وارد شرکت که شدم دیدم چند تا فرد مشغول وصل کردن بنر بزرگی به دیوار شرکتن ...
کنجکاو شده بودم که ببینم چیه ..
رفتم و کنار دیوار وایستادم تا بنر نصب بشه و من بتونم نوشته های داخلش رو بخونم ...
توی حال خودم بودم که با شنیدن صدای کانگ سو ب خودم اومدم و مثل کسی که صورتش با آب داغ سوخته باشه به کانگ سو نگاه کردم :«
کانگ سو:« سلام...
آ.ت :« عه! سلا..م
کانگ سو:« صورتت چرا قرمز شده ؟! اتفاقی افتاده؟!
آ.ت:« چ..ی ن..ه فقط یکم سردمه همین
««امواجی از تعجب رو توی چشمای کانگ سو میتونستم به طور واضح ببینم ...
و همزمان میتونستم داغی لپامو که انگار روی حرارت داشتن اپز میشدن رو هم حس میکردم ...
اونقدر تپش قلب گرفته بودم و گونه هام سرخ شده بودن که یادم رفته بود بنر رو بخونم برای همین با تعظیم برای کانگ سو رفتم تا سوار آسانسور بشم و برم سر کار....
دیگه داشت اعصابم از دست خودم خورد میشد ...
از دست این قلب لامصبم که فقط تپیدن بلد بود
دلم میخاست سینه ام رو چاک بدم و قلبم رو از سینه ام بکشم بیرون ....
احساس کردم صورتم از اعصبانیت داغ کرده برای همین با اجازه از ریسم از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت حیاط شرکت که خیلی سرسبز بود تا یکم آروم بشم .....
آ.ت تو نباید عاشق بشی حتی اگه قلبت بخواد ...
تو ی بار به حرف قلبت گوش کردی و این حرف مسخره دلت رو که میگفت عشق مثل رویا شیرینه و تمام پسرا شاهزاده با کالسکه طلایی ان رو باور کردی ...
الان دیگه نباید اون حرفو گوش بدی باید ب جاش ب حرف مغزت که خیلی وقته داره تو رو راهنمایی میکنه گوش بدی ...
عشق برای تو شومه...
فردا صبح با چشمایی که دورشون از کم خوابی کبود شده بود جوری که هر کی میدید فکر میکرد کتک خوردم... از خواب بلند شدم ..
دیشب برخلاف چند شب پیش اصلا خوب نخوابیده بودم برای همین درست مثل روحای سرگردون بودم ...
رفتم سمت یخچال و یکدونه بیسکویت برداشتم و لباس کردم تا برم سر کار ...
خدا رو شکر لارا خواب بود و از این بابت خوشحال بودم که قیافه روح مانند. منو ندیده ...
وارد شرکت که شدم دیدم چند تا فرد مشغول وصل کردن بنر بزرگی به دیوار شرکتن ...
کنجکاو شده بودم که ببینم چیه ..
رفتم و کنار دیوار وایستادم تا بنر نصب بشه و من بتونم نوشته های داخلش رو بخونم ...
توی حال خودم بودم که با شنیدن صدای کانگ سو ب خودم اومدم و مثل کسی که صورتش با آب داغ سوخته باشه به کانگ سو نگاه کردم :«
کانگ سو:« سلام...
آ.ت :« عه! سلا..م
کانگ سو:« صورتت چرا قرمز شده ؟! اتفاقی افتاده؟!
آ.ت:« چ..ی ن..ه فقط یکم سردمه همین
««امواجی از تعجب رو توی چشمای کانگ سو میتونستم به طور واضح ببینم ...
و همزمان میتونستم داغی لپامو که انگار روی حرارت داشتن اپز میشدن رو هم حس میکردم ...
اونقدر تپش قلب گرفته بودم و گونه هام سرخ شده بودن که یادم رفته بود بنر رو بخونم برای همین با تعظیم برای کانگ سو رفتم تا سوار آسانسور بشم و برم سر کار....
دیگه داشت اعصابم از دست خودم خورد میشد ...
از دست این قلب لامصبم که فقط تپیدن بلد بود
دلم میخاست سینه ام رو چاک بدم و قلبم رو از سینه ام بکشم بیرون ....
احساس کردم صورتم از اعصبانیت داغ کرده برای همین با اجازه از ریسم از اتاق اومدم بیرون و رفتم سمت حیاط شرکت که خیلی سرسبز بود تا یکم آروم بشم .....
آ.ت تو نباید عاشق بشی حتی اگه قلبت بخواد ...
تو ی بار به حرف قلبت گوش کردی و این حرف مسخره دلت رو که میگفت عشق مثل رویا شیرینه و تمام پسرا شاهزاده با کالسکه طلایی ان رو باور کردی ...
الان دیگه نباید اون حرفو گوش بدی باید ب جاش ب حرف مغزت که خیلی وقته داره تو رو راهنمایی میکنه گوش بدی ...
عشق برای تو شومه...
- ۳.۱k
- ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط